جدول جو
جدول جو

معنی زن وری - جستجوی لغت در جدول جو

زن وری
زن گرفتن، فامیل بودن از طرف خانواده ی زن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شناوری
تصویر شناوری
عمل شناور، شنا کردن روی آب
فرهنگ فارسی عمید
نوعی چراغ توری. احتمالاً به واسطۀ صدای وزوزی که دارد زنبوری گفته شده، نوعی پردۀ مشبک که برای جلوگیری از ورود حشرات جلو در یا پنجره آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آن سری
تصویر آن سری
آن طرفی، مقابل این سری، کنایه از آخرتی، اخروی، آن جهانی، برای مثال باشم گستاخ وار با تو که لاشی کند / صد گنه این سری یک نظر آن سری (سنائی۲ - ۳۱۵)کنایه از غیبی، خدایی، برای مثال برآوردن ز مغرب آفتابی / مسلّم شد ضمیر آن سری را (مولوی۲ - ۱۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنجیری
تصویر زنجیری
سزاوار زنجیر شدن، خطرناک، کنایه از کسی که در بند و زنجیر باشد، زندانی، کنایه از دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
کسی که امان و پناه بخواهد، زنهارخواه، امانت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنبوره
تصویر زنبوره
زنبورک، در امور نظامی نوعی پیکان یا سلاح نوک تیز
فرهنگ فارسی عمید
(زَمْ)
منسوب به زنبور. (فرهنگ فارسی معین) :
گرفتند گردان ایران و چین
کمانهای زنبوری و چرخ کین.
(گرشاسب نامه چ یغمایی ص 411).
، خانه مشبک. (غیاث) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) (آنندراج). این مأخوذ است از شان عسل از این جهت پردۀ مشبک و... را پردۀ زنبوری گویند. (آنندراج) :
ابر تر از سونش گوهر شود غربال بیز
از ترشح پرنیان آب زنبوری شود.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- بافت زنبوری، (اصطلاح گیاه شناسی) گل گلاب آرد: در این بافت شکل یاخته ها چندان با یکدیگر اختلاف ندارد، اگر هسته ها و پرتوپلاسم تازه ساخته شده باشد بافت نوساز را تشکیل میدهند که در انتهای ریشه وساقه فراوان است و کم کم این بافت نوساز تقسیم شده یاخته های پهلو به پهلو و بهم فشرده میسازد که برش آنها بشکل شش گوشه های منظم یا نامنظم و شبیه به لانۀ زنبور است و آن را زنبوری گویند. (گیاه شناسی چ 3 ص 39).
- پردۀ زنبوری، قسمی پردۀ سوراخ سوراخ که از پشت بیرون را توان دید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پردۀ مشبک. (ناظم الاطباء) :
پردۀ زنبور گل سوری است
وآن تو این پردۀ زنبوری است.
نظامی.
- چراغ زنبوری، چراغ توری. رجوع به چراغ زنبوری شود.
، قسمی قفل پیچ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان کلاترزان است که در بخش رزاب شهرستان سنندج واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنبوری
تصویر زنبوری
پرمری، پرویزن منسوب به زنبور، خانه مشبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
عمل شناور شنا کردن روی آب سباحت شناگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگوری
تصویر انگوری
شرابی که از انگور بگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
بزک (زنبور کوچک)، توفک توف (توپ) کوچکی که بر شتر می نهادند، کنگری از ابزارهای خنیا، انبوه مردم توده مردم زنبور کوچک، نوعی توپ کوچک که آنرا به شتر میبستند، کمانی آهنین و نوک تیز زنبرک زنبوره، آلتی است در ساعت که چرخهای آن را به کار اندازند زنبرک، زنبوره
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی زنبور سیاه بزرگ، نوعی توپ کوچک زنبورک، کمانی آهنین و نوک تیز زنبورک، سازیست که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سرآن کدو نصب میکردند و دو تار بر آن بسته مینواختند (بیشتر در هند) کنگری، گروه بسیار مردم انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنتاری
تصویر زنتاری
تازی گشته از دیسانتری خونروش از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجیری
تصویر زنجیری
منسوب به زنجیر، لایق زنجیر و قید: دیوانه زنجیری، دیوانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
منسوب به زنگار، برنگ زنگار سبز رنگ زنگار فام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
آنکه شرط و عهد کند، کسی که امان و مهلت طلبد جمع زینهاریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرزوری
تصویر زرزوری
ساری سار رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرقوری
تصویر زرقوری
لاتینی تازی گشته پا کلاغی از گیاهان پای کلاغ پا کلاغی رجل الغراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنبوری
تصویر طنبوری
طنبور زن طنبور نواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندوری
تصویر مندوری
بدبختی، اندوهناکی: (بهار خرم نزدیک آمد از دوری بشاد کامی نزدیک شو ز مندوری) (جلاب. صحاح الفرش. 116)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آن سری
تصویر آن سری
اخروی عقبایی آخرتی مقابل این سری، خدایی الهی غیبی مقابل ین سری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آن سری
تصویر آن سری
((سَ))
اخروی، آخرتی، مقابل این سری، خدایی، الهی، غیبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
((زِ))
کسی که امان و پناه بخواهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
سبزرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنجیری
تصویر زنجیری
((زَ))
دیوانه، خطرناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنبوری
تصویر زنبوری
به شکل زنبور، نوعی پارچه توری درشت بافت، نوعی چراغ روشنایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فن آوری
تصویر فن آوری
تکنولوژی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دین وری
تصویر دین وری
امت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زایوری
تصویر زایوری
تولید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
آمنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زادوری
تصویر زادوری
تولید مثل
فرهنگ واژه فارسی سره
کارهای زنانه
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرچشمی نگاه کردن، چپ چپ نگاه کردن، از زیر و قسمت پایین
فرهنگ گویش مازندرانی